خدا شناسی
فلسفه لزوم شناخت خدا
خيلي وقت ها انسان مي داند که کار درست کدام است و مي داند که بايد آن را انجام دهد و در صورت انجام ندادن آن ضررهاي دنيوي يا اخروي مي کند.
خدا شناسی
فلسفه لزوم شناخت خدا
خيلي وقت ها انسان مي داند که کار درست کدام است و مي داند که بايد آن را انجام دهد و در صورت انجام ندادن آن ضررهاي دنيوي يا اخروي مي کند. حال اگر از اين فرد بپرسيم که چرا اينکار درست را انجام دادي مي گويد چون اينکار درست است و بحثي از خدا به ميان نمي آورد. مي خواستم بدانم که اعتقاد به خدا يعني چه و ما بايد اعتقاد داشته باشيم که خدا چيست تا اعتقادمان درست باشد؟ آيا حتما بايد برويم و کلي کتاب ديني بخوانيم تا بفهميم خدا کيست و چه گفته و کلي چيزهاي ديگر تا در انتها بتوانيم کار درست را انجام دهيم؟ در صورتي که قبل از اينها هم مي شد کار درست را انجام داد. در ضمن مي خواستم بدانم آيا ممکن است کسي همواره کار درست را انجام دهد ولي اعتقادش مشکل داشته باشد؟ من که فکر مي کنم هر کس با مراجعه به خويش و درست فکر کردن مي تواند بفهمد کدام کار درست است حال آيا انجام اين کارهاي درست براي شخص کفايت مي کند و يا بايد روش هاي اثبات وجود خدا و اثبات خيلي چيزهاي ديگر را با صرف وقت زياد به دست آورد؟
در اين که ما برخي از خوبها و بدها را تشخيص مي دهيم حرفي نيست. اما اين گونه نيست که ما بتوانيم همه خوبها و بدها را تشخيص دهيم. ما فطرتا مي دانيم که عدالت خوب و ظلم بد است؛ مي دانيم که راستگويي خوب و دروغ بد است؛ مي دانيم که شجاعت خوب و ترسو بودن بد است؛ مي دانيم که عالم شدن خوب و جاهل ماندن بد است. اما فطرتا نمي دانيم که اطاعت از والدين واجب است؛ فطرتا نمي دانيم که بي بندوباري جنسي بد است. اگر دين به ماامر نمی کرد که از والدين اطاعت کنید- حتي اگر دستورشان بر خلاف ميل شما است- ما نمي دانستيم که اطاعت از والدين واجب است.
ضرورت شناخت خدا
آيا لزومي داره خدا رو بشناسيم؟ چرا؟ با دليل برام توضيح بديد ... ممنون مي شم به سوالم جواب کامل و واضحي داده بشه.
ضرورت شناخت خدا :
چرا بايد به مباحث خدا شناسي روي آوريم و در اين باره تحقيق كنيم ؟ اهميت شناخت خدا در چيست ؟ چه ضرورتي ما را به تفكر در مبدا هستي بخش عالم وا مي دارد ؟
در پاسخ به پرسشهاي بالا بايد گفت كه عوامل زير ما را به مطالعه در باره مبدا هستي وا مي دارد
- اضافه کردن دیدگاه جدید
- مطالعه بیشتر
- بازدید: 526 مرتبه
خداوند دروني
اگر من باز هم نتوانستم خود را متقاعد کنم که از طريق اهل بيت(ع) با خدا صحبت کنم آيا مي توانم درونم را به عنوان خدايم بپذيرم و با خدايي که حضور او را در درونم پذيرفته ام (طبق آيه هاي قرآن) راز و نياز کنم ولو بدون هيچ نمونه ظاهري و فيزيکي؟ گاه مي گويند خدا در ماست و گاهي مي گويند ما در خدا حل شده ايم. کدام يک درست است؟ اين دو اساسا چه تفاوتي با هم دارند؟ آيا خدا به طور فيزيکي اينجا حضور دارد (مي دانم که جسميت در مورد خداوند صادق نيست)؟ دقيقا به همين دليل آيا او خود حضور دارد و به دليل اين حضور آگاهي و اشراف کامل به همه چيز دارد يا اين که خود حضور ندارد و از سطحي بالاتر همه چيز را مي بيند و مي شنود و يا آنکه اين آگاهي او از طريق رابط هايي مانند فرشتگان است که خود آن ها را تعيين کرده است؟
گفتني است اگر چه هر کس به خداوند توجه کند به گونه اي لطف خداوند را در خود حس مي کند و به روشني اين سخن را در مي يابد که «قلب المؤمن عرش الرحمن» اما ذهن کنجکاو و جستجوگر انسان به دنبال آن است که تصوري از خدا داشته باشد و اين حقيقتي که همه چيز را وابسته به او مي داند و از او مي داند، درک کند و از سوي ديگر نگران است که هرگونه تصور او به شرک بيانجامد و يا به حيرت و سرگشتگي کشيده شود و يا با مطرح کردن اين حرفها نزد ديگران متهم به انحراف در عقيده شود.