این رويا چيست كه ميبينيم؟
حتما به نظر شما هم مغز انسان پيچيدهترين عضو بدن اوست، كاركرد اين عضو با آنهمه رشته باريك و عصبهايي كه هركدام مسئول كارهاي بزرگ و سخت در بدن ما هستند، حكايتي است كه اين عضو پيچيده را پيچيدهتر ميكند.
حتما براي شما هم موقعيتهايي پيش آمده كه دوست داشتهباشيد بدانيد در مغز طرف مقابلتان چه ميگذرد تا بتوانيد در مورد واكنش بعدي خود حساب شدهتر اقدام كنيد.
و....
این رويا چيست كه ميبينيم؟
حتما به نظر شما هم مغز انسان پيچيدهترين عضو بدن اوست، كاركرد اين عضو با آنهمه رشته باريك و عصبهايي كه هركدام مسئول كارهاي بزرگ و سخت در بدن ما هستند، حكايتي است كه اين عضو پيچيده را پيچيدهتر ميكند.
حتما براي شما هم موقعيتهايي پيش آمده كه دوست داشتهباشيد بدانيد در مغز طرف مقابلتان چه ميگذرد تا بتوانيد در مورد واكنش بعدي خود حساب شدهتر اقدام كنيد.
حتما اين سوال براي شما هم پيش آمده كه وقتي ميخوابيم در ذهن ما چه ميگذرد؟ يا از آن مهمتر وقتي روياميبينيم چطور؟ چهچيزي باعث ميشود در روياي خود، موضوعاتي دور يا عجيب و غريب را ببينيم؟ خوابهايمان چه پيامي را با خود منتقل ميكند؟ يا وقتيصبح بيدار ميشويم و ميدانيم كه خواب ديدهايم اما يادمان نميآيد چه خوابي ديدهايم، چه حال كلافهكنندهاي داريم.
شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد روانشناسان در جديدترين تحقيقات علميشان به روشي دست يافتند كهاميدوارند با توسعه آن به راهي براي نشاندادن آنچه در مغز انسان ميگذرد، دست يابند.
روشي كه شايد روزگاري به نشاندادهشدن روياها و توهمهاي ما در قالب تصوير و فيلم بينجامد. دستاوردي كهدر تاريخ علم روانشناسي به آرزوي زيگموند فرويد و گوستاو يونگ، پيشقراولان علم روانكاوي، نسبت داده ميشود.
يونگ و فرويد سالها اين سوال را مطرح ميكردند كه انسان در شرايط خواب به چه ميانديشد و هنگامي كهرويا ميبيند، دقيقا چه ميبيند؟
اين دو روانشناس مشهورترين و برجستهترين انديشمندان علوم رفتاري بودند كه به تعبير رويا اصرار فراواني داشته و معتقد بودند با دستيابي به اين توانمندي، ميتوان گره از تحليل، واكاوي و رفع بسياري مشكلات رفتاري باز كرد.
رويا آنچنان دغدغه آنها بود كه ردپاي پررنگي از اين موضوع را ميتوان در نظراتشان ديد. يونگ معتقد بود روياي افراد برخاسته از ناخودآگاه جمعي است در حاليكه همكارش زيگموند فرويد معتقد بود رويا افكار سركوب شده آدمي در بيداري است.
اما امروز آنها در قيد حيات نيستند تا ببينند چگونه فناوريهاي جديد در آستانه دست يافتن به كشفي است كهروياي دستنيافتني آنها را دستيافتني ميكند و روياهاي آدمي را از حدس و گمان به صورت تصاوير عيني و واقعي نشان ميدهد.
تصاوير آنچه در مغز ميبينيم
=================
روانشناسان و عصبشناسان آمريكايي اعلام كردهاند با استفاده از اسكن، تصاويري از مغز كساني كه در آزمايش آنها شركت كردند، ضبط شده كه در آن، تصوير تقريبي از آنچه آنها تماشا كردند قابل بازسازي است.
داوطلبان شركت در اين آزمايش، بريدههايي از يك فيلم را تماشا ميكردند، اسكنري، مغز آنها را بررسي ميكرد و رايانهاي، برپايه كنشهاي مغزي داوطلبان و تجزيه و تحليل آن، آنچه از ذهن آنها ميگذشت را بازسازي ميكرد.
تصويرهاي بازسازي شده از بريدههاي فيلم، بيانگر خام و شبه تقليدي از شكلها و حركتها بود البته بدون جزييات كافي. شايد در نگاه اول نتيجه اين آزمايش موضوع خيلي مهمي بهنظر نرسد اما زماني اهميت حقيقي خود را نشان ميدهد كه با اين اظهارنظر محققان مواجه ميشويم: «چنين رويكردي ممكن است روزي علم را قادر كند تا روياها و توهمهاي ما را نيز به تصوير بكشد.»
اين موضوع وقتي اهميت بيشتري مييابد كه رفتارشناسان پيش از اين ميانديشيدند هنگام ديدن تصاوير يا فيلمها، حس بينايي افراد تصاوير را به مغز منتقل كرده و در آنجا رمزگذاري شده و بر اساس اين رمزها در مغز تحليل و تبيين(بهاصطلاح رمزگشايي) ميشود.
اين رمزگذاري و رمزگشايي براساس پارامترهاي تاثيرگذاري مانند ژنتيك، تربيت خانوادگي، فرهنگ، سواد و... انجام ميگيرد.
جك گالانت، عصبشناس دانشگاه كاليفرنيا و نويسنده گزارش اين پژوهش معتقد است؛ «چنين روشي در نهايت ميتواند يك رويا يا فيلمي ساخته شده در ذهن را، آنقدر خوب بازسازي كند كه تصاوير آن قابل شناسايي باشد.»
البته او نگراني خود را نيز مخفي نميكند و اذعان ميدارد؛ «اين آزمايش با صحنههايي ارتباط داشت كه در زمان اسكن توسط چشمها ديده ميشد، بنابراين مشخص نيست چنين روشي تا چه اندازه در صحنههايي كاربرد داردكه توسط مغز توليد شده باشد.»
جك گالانت، اظهار اميدواري ميكند؛ «اين روش در آينده براي قربانيان سكته مغزي يا كسانيكه هيچ راهي براي برقراري ارتباطات ندارند، كمك ويژهاي باشد.
او در گزارش خود مينويسد: «كاربردهاي عملي اين تكنولوژي ميتواند در آينده شامل درك بهتر عصبشناسان و روانشناسان از عملكرد ذهن افرادي كه نميتوانند به صورت كلامي با ديگران ارتباط برقرار كنند، شود. اين افراد شامل قربانيان سكتههاي مغزي، بيماران به كما رفته و افرادي كه به لحاظ عصبشناختي مشكل دارند، ميشود.»
با استفاده از اين روش ميتوان با برقراري ارتباط بين رايانه و مغز افراد مبتلا به اختلالات گفتاري يا سكته، از آنچه در ذهن اين افراد ميگذرد، نيازها و خواستههايشان مطلع شد.
استفاده از اين روش در بهبود يا پيشگيري از شدت يافتن بيماري اين افراد نيز ميتواند تاثيرگذار باشد. البته او نگراني عمومي كه اغلب با انتشار اينگونه اخبار در بين افراد منتشر ميشود را رفع كرده و ميگويد: «لازم نيست مردم نگران اين باشند كه در آيندهاي نزديك كسي بتواند فالگوش افكار آنها بنشيند، چرا كه اين روش نيازمند آن است كه فرد مدت طولاني را در داخل يك دستگاه ام.آر.آي بگذراند.»